فصل الخطابـــــ

فصل الخطابـــــ

اینجا قطعه ای از بهشت است
نه با قلم که با خون باید نوشت

با نظراتتون مرا در هرچه بهتر شدن این خانه مجازی یاری کنید. جهت تبادل لینک ابتدا ما را با نام "فصل الخطاب" را در وب خود قرار دهید سپس اطلاع دهید تا شما را لینک کنیم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

سلام بر خون خدا!

سلام بر رحمه الله الواسعه!

سلام بر نور چشم رسول اکرم(ص) !

سلام بر فرزند شهید امیر المومنین(ع) و بی بی فاطمه زهرا(س)!

سلام بر شافع روز جزا!

سلام بر آنکه ملائک در عزایش می گریند!

سلام بر کسى که بیعتش را شکستند!

سلام بر آقایى که حامى دیگران بود و خود بی یاور ماند!

سلام بر محاسن خضاب شده‏اش!

سلام بر چهره به خاک و خون آلوده‏اش!

سلام بر دندان کوبیده‏ مولا با چوب خیزران و چوب دستى عبیداله ملعون!

سلام بر سر مقدسی که بر فراز نیزه عدوان زده شد!

سلام بر تشنگى کشیده در کنار نهر آب

سلام بر حسین(ع) و فرزندان فرزانه و اصحاب عزیزش

...و سلام بر دشت تفتیده عشق!

سلام بر میدان عشق بازى یاران عاشق دلباخته کوى معشوق

سلام بر تو اى کربلا

سلام بر تو اى دشت پر بلا

سلام مرا با گلوى بغض فرو خورده‏ات و چشمان مواج از دریاچه اشک دلتنگى‏ات و با جگر سوخته‏ات و قلب پاره‏پاره‏ات پاسخ گو.

کربــلا! مى‏خواهم که با تو سخن بگویم!

مى‏خواهم بقچه حرفهاى بردوش مانده‏ام را براى تو پهن کنم نمى‏دانم، نمى‏دانم تاب شنیدن حرفهایم را دارى یا نه؟ با تو سخن می گویم تویی که آن محزون ترین روز را در خود دیدی! تویی که از غم مولایت از ازل تا به ابد عزاداری!

کربلا از غروب عاشورا بگو...

براستی آن روز چه کشیدی؟ شنیده ام که غروب روز عاشورا براى تو سخت التهاب آور بود؟

یقین دارم که اگر در اسارت خاک نبودی هر آن لباس رزم بر تن می کردی و غران و آتشفشان بار، بر آن ملعونان و نفرین شده گان ابدی، حمله می بردی!

کربلا! بگو که آن سه روز و دو شبى که پیکرهاى شقایق رنگ قافله عشق بر پیشانى پینه بسته‏ات میهمان بودند تا با آنان چه ها گفتى؟

کربلا برایم از اصحا ب بگو! آنانکه با وفاترین اصحاب تاریخ بودند. از چهره های برافروخته و هیجان زده شان برای تکه تکه شدن در راه حسین(ع) بگو...

کربلا از علی اکبر(ع) بگو که شبیه ترین بنی هاشم به رسول الله(ص) بود انقدر که آن ملعونان لحظه ای پنداشتند مبادا رسول خدا(ص) به میدان آمده! از داغ شهادت فرزند بگو چگونه قلب سید الشهدا(ع) را جریحه دار کرد! از آن لحظه ای بگو که آقا از روی اسب میدان را تماشا می کرد پی در پی با هر ضربه ی علی می گفت ماشاءالله!لا حول و لا قوه الا بالله! و به یکباره ذکر لبش شد:

"انا لله و انا الیه راجعون"!!

از لحظه ای بگو که سر در کنار پیکر دردانه اش گذاشت و ملتماسانه منتظر بود تا فرزند بار دیگر پدر را صدا بزند! از پیکر مثله شده و اربا اربا شده عزیز زهرا(س) بگو! بگو برایم چگونه جوانان بنی هاشمی بدن علی اکبر(ع) را به خیمه ها بازگردانیدند! بگو... 

کربلا از قاسم(ع) که امانت برادر بود بگو! از پسر بچه ای که خطاب به عمویش شهادت را "احلی من العسل" خواند! او که هیچ لباس رزمی اندازه تنش یافت نمی شد! از لحظه ی وداع برادرزاده با عمویی بگو که برایش پدر بود! از نبرد حیدری فرزند مجتبی(ع) بگو و از پیکر قد کشیده اش پس از شهادت...

کربلا از باب الحوائج 6 ماه، مظلوم ترین مظلوم تاریخ بگو! از علی اصغر(ع) آن طفل شیرخواره ای که آن دم که نوای "هل من ناصر ینصرنی" پدر را شنید خود را از گهواره بیرون پرت کرد تا به یاری پدر غریبش بپیوندد! بگو که چگونه تیر سه شعبه گلوی نازنینش را درید و او را در آغوش پدر شهید کرد...

کربلا بگو: «سقاى تشنه لب‏» یعنی چه؟ آیا عجیب نیست؟ مى‏دانم که در حافظه‏ات این تصویر مانده است آنجا که سقایى تشنه لب بر لب آب جان به جانان تقدیم کند. از ان لحظه ای بگو که فاطمه زهرا(س) ناله میزد: "وای پسرم!" ازاولین و آخرین باری بگو که قمر بنی هاشم، مولایش را برادر خطاب کرد! از داغ زاده ام البنین(س) بگو که کمر مولا را شکست! از لحظه ای بگو که حسین(ع) دستان بریده عباس(ع) را در آغوش گرفته بود و می بوسید! از آن لحظه ای که آقا به سوی خیمه ها رفت و پرچم خیمه عمو را پایین کشید، ناله اهل حرم بلند شد و امیدشان نا امید! حرم...عمو...آب...عطش...!

کربلا بگو آیا یادت هست که خیل خصم سر کبوتر قافله سالار عشق را بر سر نیزه کردند و با خود بردند ولى هنوز دشت پر از نور و صفا بود؟ خیمه‏هاى اهل حرم را به آتش کشیدند تا شاید خشم و غضبشان فرونشیند و غافل از اینکه آه طفلان حرم باز آنان را به آتش خواهد کشانید!

کربلا از دل ام المصائب (س) بگو! از حرقه قلب دخت امیرالمونین(ع)! بگو که چگونه آتش گرفته بود و زبانه‏هاى جانسوز غم سنگین دل زینب (س) همچنان و پس از سال ها گذر از آن واقعه دل اهل ولاى على (ع) را به درد مى‏آورد.کربلا برایم از سخت ترین و عاشقانه ترین خداحافظی تاریخ بگو. آن دم که حسین(ع) برای آخرین بار به خیمه خواهر رفت.

کربلا می دانم درد کشیده و غم دیده ای ولی تو هیچ گاه سوخته آتش فراق مولا نبودی! کربلا تو تازیانه و سیلی نخورده ای!تو غم غربت نچشیده ای! تو سرپرست کاروان یتیمان و رنج کشیده ترین طفلان تاریخ نبودی!ای کربلا امان از دل زینب(س)! امان از دل زینب(س)! امان از دل زینب (س) که چه گذشت بر او!

این ها را من برایت میگویم میدانی درشام آن ملعون منحوس طلعت برای رقیه(س) چه هدیه ای فرستاد؟می دانی...

آه!آه!آه! این ها را ندیدی ولی من طاقت ادامه ندارم! نمی خواهم روضه خوان تو باشم‌ که نه تو تاب شنیدن داری و نه من تاب گفتن! 

کربلا تو از روز ازل از خورشید حسین(ع) سوختی و در عزایش خون گریستی، شاید به همین خاطر باشد که انقدر سوزانی و خشک!

ای کربلا تو بزرگ ترین مصیبت تاریخ را کشیده ای. مصیبتی به وسعت زمین و آسمان ها و به پاداش این داغ بزرگ خداوند بر تو منت نهاد و پیکر دردانه اش را در تو جای داد تا مرهم غمت باشد و تو افضل سرزمین های عالم شدی! و تو را با خاک تفوق داد!ای کربلا تو خاک نیستی اگر نه خوردنت مستحب نبود!

کربلا زمزمه نام تو تسکین هر چه درد است نمى‏دانم نزنم چه نامى هم دردهاى تو را قدرى مرحم مى‏نهد! کربلا نامت را که برزبان جارى مى‏کنم سیل اشک از دیدگانم جارى مى‏شود نمى‏دانم و واقعا هم نمى‏دانم چه سرى در میان نهفته است در حیرتم که کام جان تو از فرط تشنگى خشک خشک است ولى دل من از دورى روى تو و از زمزمه نام تو به دیدگانم فرمان سیل اشک مى‏دهد و...

تو خود بگو چه رازى در این میان نهفته است.

کربلا مدتهاست در آرزوى دیدار تو مى‏سوزم و مى‏سازم

کربلا عطش استشمام بوی سیب وجودم را ذوب می کند

کربلا تو خود عنایتى کن و مرا به آستانت ‏بخوان

کربلا جواب سلامم را بده با هر زبانى که تو را بیشتر رضاست !

و ای کربلا می دانم تو هم مثل ما منتظری! منتظر منتقم خون حسین(ع)!

اللهم الرزقنا توفیق زیارت کربلا کربلا کربلا......

عشق من حسین (ع)

  • امیر قلیزاده

* معذرت از اینکه ، عکس تو را در خانه ام ،ماشینم ،کیفم و حتّی جاکلیدی ام در جیبم گذاشتم ولی عکس سخنان تو عمل کردم


* معذرت به خاطر اینکه ، قرار بود سخنان و پیامهایت را آویزهٔ گوش قرار دهم ، پشت گوش انداختم.


* معذرت به خاطر منفعت طلبی و آسایش طلبی خودم! به جای اینکه خود را سپر تو قرار دهم و برای تو هزینه و آبرو دهم ، تو را سپر خود و هزینه برای کارهای نسنجیدهٔ خود کردم !


*معذرت از اینکه چه پستها و مقام ها که به نام تو کسب نکردم!(فقط با نام تو و عکس تو !نه لیاقت نداشتهٔ خودم)


* معذرت از اینکه ، از نام تو برای سرکوب و تخطئهٔ دشمنان شخصی خودم استفاده کردم. و هرکس حتی دوستان خود را بانام ضدولایت فقیه ازتو ونظام جداکردم وبیرون راندم( همان هایی که با من و منفعت شخصی من مشکل داشتند!)


* معذرت از اینکه چندسالی بود فقط عاشق عکس تو بودم و حتی آخر هیئتمان سرود ولایی مان را زمزمه میکردم و همیشه عاشقانه به تصاویرت در تلویزیون و دسکتاپ رایانه ام ! خیره می شدم وخیره خیره از کنارکلماتت و راهنمایی هایت گذشتم !


* معذرت از اینکه هر کاری را ( واقعا هرکاری را ) با نام تو پیشکش خلایق (همان برادران و خواهران دینی ام !) کردم.


* معذرت از اینکه چقدر از معنویتت و علمت و مدیریتت و وحتی ورزشت برای دیگران گفتم وگفتم ولی خودم.... نه از تحصیلم ، تحصیلی حاصل شد و نه...


* معذرت از بی خیالی و سستی خودم ! دیدم که چقدر از مطالعه و انس کم من باکتاب و قلم تاسف خوردی. دیدم که به قرآن و تدبّر در آن سفارش کردی .دیدم که ..... وفقط دیدم و دیدم و...بس!


* معذرت از اینکه ، به بهانهٔ (( ولایت پذیری )) به دیگران اجازه ندادم از مسئولین و مدیران(یعنی هم آنهایی که باید از آنها سوال شود ! ) سوال کنند.(انتقاد که جای خود دارد!) با تقدّس دادن های بی جای من به برخی ! حصن حصینی ایجاد شد که راحت باشند و آسوده ...


* معذرت از سرعت اضافهٔ خودم ! واز کندی ملال آور خودم ! قرار بود راه بَر من باشی وکسی که راه را نشان می دهد. ولی قبل از تو راه را رفته بودم!



* ودر آخر معذرت از بی تقوایی خودم . قرار بود سربازت باشم .سربارت شدم.

  • امیر قلیزاده

بلاگ در دست تعمیر و به روز رسانی است...

  • امیر قلیزاده

  • امیر قلیزاده

  • امیر قلیزاده

  • امیر قلیزاده