و باز بلنــد فریـــــاد می زنـم
تا خـــــار چشم آنـان باشم
که می گوینــد نــه غــــزه نــه لبنـــــان...
فریــــــاد می زنم همۀ تاریــخ را
کــه . .
پیونــد اعضا می کنم تا زنــده ام...
مشتــم برای بحریــن
سینـــه ام برای فلسطیـــن
زبانــم برای سوریـــــه
چشـمانــم بــرای ابالفضـــــــل
و نفســــم...
همان جایی که وقتی میرسی لباس از تن در نیاورده و گرد راه نریخته می ری زیارت، غسل هم نمی خواهد. هرچه خسته تر باشی و ژولیده تر به حال و هوای اینجا قریب تری! خسته و گرسنه و تشنه بار سفر را میگذاری و می روی به سمت حرم. اذن دخول هم ندارد این حرم. اذن دخولت ورودی کربلاست که اینجا همه اش حریم ماست.
" أ أدخل " ها را باید از سرزمین خودت بخوانی.
اجازه ها را باید از خانه ات، از خانه ی دلت بگیری؛ که از همان لحظه ی عزم ، زائر می شوی و کربلایی. اذن دخولت در کربلا می شود حرم عباس و به قول خودمون " مسئول دفتر امام حسین "!
الف.قاف