نمیخواهم بگویم حالم خوب نیست،
اتفاقا خیلی هم خوبم، بیشتر از قبل،
اما ناچارم اینجا را برای مدتی...
شاید کنکور، شاید یک. چیزی بزرگ تر از آن
ناچارم میکند اینجا نباشم؛
برای موفقیتم دعا کنید...
و باز بلنــد فریـــــاد می زنـم
تا خـــــار چشم آنـان باشم
که می گوینــد نــه غــــزه نــه لبنـــــان...
فریــــــاد می زنم همۀ تاریــخ را
کــه . .
پیونــد اعضا می کنم تا زنــده ام...
مشتــم برای بحریــن
سینـــه ام برای فلسطیـــن
زبانــم برای سوریـــــه
چشـمانــم بــرای ابالفضـــــــل
و نفســــم...
آرزویم را شهادت می نویسم تا نکند یک وقت آرزوهایی دراز مرا از آن سعادت ابدی حتی در آرزو کردن جدا کند ...
آرزویم را شهادت می نویسم تا نکند یک وقت در درس عاشورای استاد عشق حـسـیــن(ع) برایم جز شرمندگی چیزی نمانده باشد ...
آرزویم را شهادت می نویسم تا نکند یک وقت طعم شهد اهلی من العسل را در عالم آرزوها نچشیده باشم ...
اللّهم ارزقنا الشهادة ...